Tuesday, April 30, 2013


تو رختشویخانه بودم و در حال جابجا کردن لباسهام از ماشین ها پسرک سعی کرد درب رو باز کنه کلید میخواست یعنی کارت براش از تو باز کردم پرسید سیگار داری گفتم نه به لبهاش دو تا حلقه سوراخ کرده بود گفت پول داری از وندور ماشین آب بگیرم گفتم سکه های 25 سنتی رو برا خشک کن میخوام اومدم بیرون دیدم واستاده دم در گفت گرسنمه کفتم بزار ببینم چی دارم تقریبا نصف کردم برنج و مرغ رو یک سیب زمینی بزرگ هم با خیار خورد کردم مثلا سالاد حالم خوش نبود از صبح تب و لرز داشتم ریختم تو یه کاسه بزرگ یه پرتقال بزرگ و دوتا آلو هم که داشتم کنارش با یه لیوان قهوه بهش دادم تمام دستش جای خراش های چاقو بود گفت مادرش تایلندیه و پدرش سفید پوست از تنسی در شرق اومده جایی برا زندگی نداره از سوشال ماهی 150 دلار میگیره عصر دیدم با یه دختره که دارن با هم گراس میکشن یه پک این یه یک اون ساعت یک و نیم شب دردم در رو میزنن منگ خواب و داروی خواب آور سرماخوردگی بودم از چشمی نگاه کردم دیدم پسرک هستش چند بار زنگ در رو زد باز نکردم خوابیدم یاد حرف مایک افتادم که میگفت از کارتن خواب پبرهیز کن اگه گراس نمیکشید باز میکردم

No comments: